جدول جو
جدول جو

معنی رز بیین - جستجوی لغت در جدول جو

رز بیین
خرد شدن، ریز ریز شدن، کوفته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل. سکنۀ آن 482 تن. آب آنجا از چشمه و محصول عمده آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ زَ دَ/ دِ)
راه بین. راه شناس:
اندرین بحث ار خرد ره بین بدی
فخر رازی رازدار دین بدی.
مولوی.
رجوع به راه بین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریز بینی
تصویر ریز بینی
موجودات ذره بینی که به وسیله ریز بین (میکروسکوپ) قابل رویتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
میکروسکوپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریز بین
تصویر ریز بین
دقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
برتر بودن و برتری یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو شدن، برملا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن، به واسطه ی ترس از جایی جستن
فرهنگ گویش مازندرانی
جاری و روان شدن، غلتیدن در سراشیبی
فرهنگ گویش مازندرانی
درد گرفتن استخوان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین، مرض گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
روییدن سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تباه شدن، مزه گس داشتن، ناتوان شدن، کنفت شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زبون گشتن، عاجز شدن در کاری
فرهنگ گویش مازندرانی
غلتیدن در سراشیبی، چهره پوشاندن، به سرعت آمد و شد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخلاف مصلحت رفتن، به بیهودگی افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سرهم شدن، پی در پی شدن، جور شدن، ردیف شدن، مهیا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روان و نرم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در حال کار کردن، روان و جاری بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
هارشدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرد شدن، ریز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوفته شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
درست شدن، ردیف شدن، جور شدن، ساخته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
غلتیده شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گذشتن، رد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
عبور کردن، گذشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: رگبار شدید و باران بی وقفه که به ساقه ی درخت انگور
فرهنگ گویش مازندرانی
هدف گیری درست
فرهنگ گویش مازندرانی
بر راه و رسم کاری تسلط داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سرهم بودن، پی در پی بودن، هدف گیری دقیق، نشانه گیری درست، وارد بودن، تجربه داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
یارگیری در بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
شکایت کردن شاکی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رنجور شدن، تحلیل رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
زرد شدن رنگ صورت بر اثر بیماری و یا ترس
فرهنگ گویش مازندرانی